کتاب مادر

منم همین جا بودم دیگه... جای دوری نرفتم. کار خاصی نکردم. یه کم نظافت... آهان، چرا، بیرون رفتم... رفتم یه کم خرید بکنم. یه پیرهن خریدم. می خوای بهت نشون بدم؟ ولی بعید می دونم خوشت بیاد. خیلی سلیقه ی تو نیست. سرخه. جرئت می خواد پوشیدنش. یا باید به یه مناسبت خیلی مهمی باشه. واسه تشییع جنازه ی تو می پوشمش.

• الکترا از کوی زاغه نشینان (نمایشنامه های برتر جهان،نمایشنامه217) ~سیمون آبکاریان، پویا وکیل زاده (مترجم)
• یک خانواده ی دوست داشتنی لیاقت دارد یک غذای خوب درست کند ~ژولی آمینت، راحله فاضلی (مترجم)
• آشپزخانه و متعلقات ~ژان پیر بکری، آنیس ژوی، نگار یونس زاده (مترجم)
• پیام آور تاریخ ~الکسی میشالیک، شهلا حائری (مترجم)، فلورا منوچهری مقدم (مترجم)
• جدایی ناپذیرها (نمایش نامه) ~ژان- پیر سارازاک، لاله شهابی قریب (مترجم)
• موارد بیشتر (17)

• پدر ~فلوریان زلر، ساناز فلاح فرد (مترجم)
• دروغ ~فلوریان زلر، محمود گودرزی (مترجم)
• پدر = The father ~فلوریان زلر، حمیدرضا امان پورقرایی (مترجم)، مریم حیدری (مترجم)
• اوج طوفان (نمایشنامه های برتر جهان208) ~فلوریان زلر
• او منتظرت است ~فلوریان زلر