سال ها پیش، وقتی به عنوان یک معامله گر وارد بازارهای مالی و سرمایه شدم، هیچ تصوری از راهی که پیش رویم بود نداشتم. مانند هر کار دیگری که تا آن زمان انجام داده بودم، احساس می کردم تنها به کمی زمان، جمع آوری اطلاعات و تجربه نیاز دارم تا بتوانم به یک سود منطقی، مطمئن و پایدار دست پیدا کنم. با توجه به پیش فرض هایی که در مورد فعالیت در این بازارها داشتم، به نظر می رسید آموختن تعداد محدودی استراتژی معاملاتی در طول چند هفته و درنهایت تصمیم گیری نهایی برای خرید یا فروش ارز و سهام تمام چیزی است که برای کسب سود کافی است. بعد از گذراندن یک دوره ی آموزشی فشرده، دل به دریای معاملات زدم. پیشاپیش این نکته را می دانستم که از نظر تئوری امکان به سود نشستن همه ی معاملات وجود ندارد و من در نهایت با مجموعه ای از سودها و زیان ها مواجه خواهم شد. اما طولی نکشید که بازار روی دیگرش را به من نشان داد. معاملات ضررده یکی پس از دیگری از راه میرسیدند و حجم سرمایه ی من مثل یک ساندویچ ژامبون تکه تکه کم می شد. در کمتر از یک ماه تمام سرمایه ی خود را دودستی تقدیم بازار کردم.