کتاب کلیسای جامع

ناشر: نیلوفر
تاریخ نشر: تیر 1397
تعداد صفحه: 328
شابک: 964-448-064-3
قطع کتاب: رقعی
نوع جلد: شومیز
وزن: 370 گرم
رتبه فروش: #17343 (مشاهده پرفروش ترین ها)
موجودی:
در حال حاضر این کتاب در سایت عرضه نشده است.
خریداران به همراه این کتاب، موارد زیر را نیز سفارش داده اند
مرور کتاب
از خبرگزاری کتاب ایران
مرد کوری که زنش مرده است، میهمان راوی داستان و زنش می‌شود. روای از اینکه زنش مدتی منشی مرد کور بوده است، می‌گوید و ذهن خواننده را با میهمانی که قرار است به خانه آنها بیاید آشنا می‌کند. مرد کور که به خانه راوی می‌آید و با آنها شام می‌خورد، حرف می‌زند و بعد از مدتی به تماشای تلویزیون که برنامه‌ای درباره کلیساهای جامع دارد می‌نشینند و داستان بدون اتفاق خاصی پایان می‌گیرد...
زمانی که بدترین واقعیت‌ها در قالب داستان و رمان بیان شود،نوعی رئالیسم آفریده می‌شود. در واقع آفرینش این گونه واقعیت‌ها بازسازی واگویه کردن بدترین حوادث دنیای بیرون است که در شکل داستانی نوشته می‌شود. واقعیت‌ها همیشه زیبا نیست یا بهتر است بگوییم اصلاً واقعیت زیبایی وجود ندارد، چرا که هر واقعیتی آنچنان با دردها و رنج‌ها(چه مادی و چه معنوی) در هم می‌آمیزد که دیگر زیبایی برایش نمی‌ماند، شاید به همین دلیل است که آدمی نقاب‌های گوناگونی به سوی شدن‌ها و بایدها می‌زند تا خود را از دست واقعیت‌هایی که زیبا نیستند برهاند.
نویسندگان فراوانی این واقعیت‌ها را بیان کرده‌اند که یکی از آنان ریموند کارور است.
کارور نویسنده‌ای واقعیت‌گراست که آنچه را در اطرافش می‌گذرد به بهترین شیوه بیان می‌کند. رویکرد کارور به عنوان یک نویسنده رئالیست بیان بدترین چیزها به بهترین شیوه ممکن است؛ شیوه‌ای که سبک او را نیز می‌آفریند.
داستان  «کلیسای جامع» مانند بسیاری دیگر از داستان‌ها او بیان اتفاقات نه چندان زیبای پیرامون انسان است.
شخصیت داستان‌های کارور (همانگونه که در «کلیسای جامع» نیز دیده می‌شوند) جز شکست و تباهی در روابط اجتماعی چیزی عادیشان نشده است.
اگر دنیای راوی، زنش و مرد کور هر یک جداگانه مورد بررسی قرار گیرند درخواهیم یافت که جامعه پیرامون نویسنده نه تنها زیبا نیست، بلکه بستری است از مفاهیم ناخوشایندی که هر لحظه آدمها را چون تمساحی می‌بلعد. 

تنهایی، عشق‌های بی‌سرانجام، تاریکی و تیرگی روابط بین آدمها همه و همه بیانگر نوعی واماندگی است که در هر اجتماع کارور اتفاق می‌افتد و او به کمک یک رئالیسم داستانی دست به آفرینش و تصویر می‌زند.
در واقع می‌توان گفت، همین واماندگی‌ها و شکست‌ها اتفاق بزرگ داستان‌های کارور محسوب می‌شوند. هیچ‌گونه اتفاقی در طول داستان رخ نمی‌دهد و خواننده در هر لحظه به دنبال اتفاق و حادثه‌ای ناگوار و ناگهانی داستان را می‌خواند – اتفاقی که تا پایان رخ نمی‌دهد – اما همین تعلیق و جست‌وجو برای یافتن اتفاقات که بدون پیچیدگی در داستان بیان شده است، تنها حادثه بزرگ داستان محسوب می‌شود.
اتفاق داستان، کلیت خود داستان است؛ کلیتی که به بیان رابطه چند شخصیت داستانی محدود می‌شود و اتفاقات زندگی آنان را بیان می‌کند. در واقع تعلیق در خود داستان و ساختار داستان وجود ندارد، بلکه با روایت فضایی معمولی خواننده در تعلیق فضایی وهمناک از روابط انسانی گرفتار می‌شود و اوج این تعلیق و پا در هوایی زمانی است که بدون هیچ ضربه‌ای داستان به پایان می‌رسد. 

ریموند کارور با زبان رک و پوست کنده به بیان واقعیت‌های دردناک محیط اطراف خود می‌‌پردازد تا این گونه روایتگر جامعه پیرامون خود باشد. جامعه‌ای که اتفاقات آن به وضح باعث جدایی آدم‌ها از یکدیگر شده است. اگر زبان کارور در بیان این اتفاقات روشن است، از صراحت برخوردهای انسانی اجتماع او نشأت گرفته است.
نویسنده در این داستان هراس‌های پنهانی مرد راوی را آنچنان ملموس پیش پای خواننده می‌گذارد و او را با خود همراه می‌کند که خواننده دچار همان هراس راوی می‌شود. زنش، مرد کور، رابطه آنان با یکدیگر، حرف‌های طلبکارانه‌ای که زنش به او می‌زند و چیزهایی که او با توصیف بدی که از آدم‌های کور می‌کند همه و همه هراس را یکجا در دل راوی و خواننده داستان می‌گذارد...، «...زنم بالاخره چشم از مرد کور برداشت و به من نگاه کرد. احساس کردم قیافه‌ای که می‌بیند چندان باب طبعش نیست. شانه بالا انداختم. تا آن لحظه با هیچ آدم کوری ملاقات نکرده بودم و شخصاً آشنا نبودم ... سفیدی عنبیه‌اش بیش از حد بود و مردمک‌هایش انگار بدون آنکه بداند یا بتواند جلویشان را بگیرد تو حدقه می‌چرخیدند. آدم مورمورش می‌شد. به صورتش که خیره شدم دیدم مردمک چشم چپ به طرف بینی‌اش رفت، ولی مردمک دیگر سعی می‌کرد سرجایش بماند، اما زور زیادی می‌زد چون این یکی هم داشت می‌چرخید بی‌آنکه خودش بداند که می‌چرخد یا بخواهد که بچرخد.»(1)
فضای داستان آنچنان وهمناک است که گویی نیازی به خورشیدی برای از بین بردن رازها و تاریکی‌های روابط بین آدم‌ها فراوان است. بیان راوی اول شخص با آن صداقت و رک‌گویی نیز  کمکی به این فضای وهمی نمی‌کند، بلکه آن را تشدید کرده و مخاطب را تا آخر داستان و حتی بعد از آن با سئوالات بی‌شماری همراه می‌کند، اینکه آیا مرد واقعاً کور بوده است؟ زن راوی تنها یک رابطه دوستانه سالم با مرد کور داشته است؟ آیا راوی زیاد اهل چشم‌پوشی است؟ یا نه همه این اتفاقات در ذهن راوی رخ داده و نوشته شده و به همین اندازه ساده است.
با این حال هنر کارور در روایت رابطه این سه شخصیت داستان قابل تأمل است. گفت‌وگوها و دیالوگ‌ها نیز در پیشبرد داستان کمک به سزایی داشته‌اند و داستان را به جلو می‌برد تا جایی که بیشترین جملات بیانی داستان از همین دیالوگ‌ها شکل گرفته است. این شیوه دیالوگ‌‌نویسی که پیش از کارور همینگوی به آن می‌پرداخته، بر جنبه‌‌های استتیکی و زیبایی شناختی داستان افزوده است.
بیان واقعیت، رک‌گویی و صراحت، گفت‌وگوهای منظم، روایت با توصیف اندک از جمله مؤلفه‌هایی است که کارور را به همینگوی نزدیک می‌کند. شاید به خاطر همین وجوه مشترک است که او را ادامه دهنده‌ سبک همینگوی می‌دانند.
شکست در قالب بیرونی و اجتماعی موضوع اساسی داستان‌های کارور است. شکست آدم‌ها در روابطشان، شکست در نوع زندگی فردی که برخاسته از اجتماع است. آدم‌های شکست‌خورده و جدا افتاده که عایدی جز تنهایی نمی‌یابند و در همین داستان کلیسای جامع، مرد کور که شکست با ندیدن او آغاز و با مرگ همسرش تکمیل می‌شود، زن راوی داستان که از شوهر سابق خود که افسر نیروی هوایی بود طلاق گرفته و حال دلش را به مرد زندگیش و البته مرد کور خوش کرده است و مرد راوی آنچنان از همسرش دورافتاده یا بهتر است بگوییم همسرش از او دور افتاده است که جز رابطه‌ای قراردادی چیزی بینشان نیست. البته این موضوع آنچنان در داستان آشکارا بیان نشده است، اما چه چیزی جز محبت  زن راوی به مرد کور می‌تواند غیر از این تصور را در ذهن خواننده بکارد – همه این مباحث از شکست‌های پرسوناژهای داستان حکایت می‌کند.
قهرمانان داستانهای ریموند کارور و به ویپه همین سه شخصیت داستان کلیسای جامع در شکست به یکدیگر نزدیک می‌شوند و بعد درمانده راهی جز کنار آمدن با آن ندارند و این نه ایراد نویسنده و سبک او که ایراد جامعه‌ای است که نویسنده در آن زندگی می‌کند و قهرمانان شکست خورده و افراد جامعه خود را آنگونه که هستند باز می‌نمایاند و آینه‌ای می‌شود تمام‌نما برای نشان دادن و به تصویر کشیدن آدم‌های اجتماع خودش، آدم‌هایی که جز خشونت و سرکشی چیزی از اجتماع نصیبشان نشده است. به هر حال با همه این شکست‌ها و درماندگی‌ها قهرمانان کارور دست به اقداماتی نمی‌زنند که قهرمانان نویسندگان نهیلیست زده‌اند، بلکه به تناسب همین شکست‌ها است که شخصیت‌های داستان مقاومت خود را تا پایان نشان می‌دهند، چرا که راهی جز این برایشان نمانده است.
«کامیلیو خوزه سلا »نویسنده بزرگ اسپانیایی در رمان «خانواده پاسکو آل دو آرته» جمله‌ای دارد با این مضمون که آدم‌ها همیشه به امید از بین رفتن دردها و شکست‌ها در آینده است که آن را تحمل می‌کنند. شاید شخصیت‌های داستان‌های کارور به خاطر همین امیدواری است که هیچ‌گاه دست به کار احمقانه‌ای نمی‌زنند.
کتابهایی با موضوعات مشابه
از پدیدآورندگان این کتاب
مشاهده موارد مشابه بر اساس دسته بندی